این بار واقعا نمی دونم از کجا باید شروع کنم یا اصن چیو شروع کنم.
کلی کار عقب افتاده دارم ک نمیدونم چرا انجامشون نمیدم. لذا کلی ام زمان دارم که می شینم تو خونه ب در و دیوار نگاه می کنم و به این کارا فکر می کنم.
هی تصمیم می گیرم برم تو نخ انجام دادنشون. منتهی سریع از این فاز جوگیری در میام. بقول شازده کوچولو به خودم میگم: بشاش تو کار.
از یه طرف می بینم این موضع در وضعیت فعلی درست نیست و از یه سمت دارم توش غرق می شم.
لذا ولش کن.
میرم یه گوشه کارو بگیرم تا از وضعیت فعلی در بیام.
عزت زیاد (مثلا ما خیلی کول ایم)